نویسنده: محمد تقی شاکر اشتیجه




 

چکیده

بنابر اعتقاد شیعه مرجعیت دینی و علمی پس از پیامبر تنها در اختیار ائمه علیهم السلام است. مهم ترین سؤالی که در اینجا مطرح می شود چرایی و دلیل این گفتار و ادعاست. مکتب تشیع با توجه به نقش امام پس از پیامبر خاتم - که نقش هدایت گسترده ی است - امام را دارای ارتباط و آگاهی از منابع عظیم الهی می داند و دانش او را فراتر از علم عادی، دارای مجاری و مبادی غیبی و لدنی بر می شمارد. قرآن و روایات، بر اثبات دیدگاه اتصال علم امام به خداوند سبحان دلالت می کنند. سرچشمه و منابع علم امام گسترده و متعدد هستند؛ از مهم ترین آن ها می توان به قرآن، روح القدس، جامعه ی مصحف فاطمه علیها السلام، صحف و کتب انبیا، عمود نور، الف باب، تحدیث ( نقر و نکت) و اسم اعظم اشاره کرد.
مطابق رهنمود آیات و روایات، علم به احکام شریعت و نیز علم به قرآن توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ائمه اطهار علیهم السلام منتقل گردیده است؛ لذا نقش امام نسبت به این علوم، تبیینی و تفسیری است؛ یعنی امام شاخصی برای رفع اختلافات و ارائه و تبیین علوم انتقالی از پیامبر است.
امام علاوه بر جایگاه کمال بخشی و تحقق بخشیدن استمرار ختم نبوت، نقش هدایت خاص یا همان امامت به معنای ویژه ی آن را هم بر عهده دارد و جایگاه و شأن هدایتی مخصوص امام، اقتضای علم و آگاهی مناسب با آن را می نماید. روایات، ارتباط با ملائکه و طرق دیگر مجاری علم امام را در همین راستا تبیین نموده اند. مسائلی مانند شهود و عرضه ی اعمال به امام و خبررسانی روزانه ای که آیات و روایات بر آن تأکید می کنند، از مصادیق جریان این هدایت و نقش امام در آن هستند.
منابع علم، امام، روح القدس، پیامبر، ملک

طرح مسأله

در روایات، لزوم آگاهی و علم امام از مسائل گوناگون، به یکی از ویژگی های امام نسبت به امت و جامعه گره خورده است: « لزوم اطاعت»؛ مسأله ای که از لوازم عقلی و نقلی مفهوم امامت است. امام باقر علیه السلام در تفهیم لزوم علم برای رهبر و امام جامعه، علاوه بر تأکید به آگاهی امام، جهل به برخی از امور را نیز منافی با شأن امام می داند و آن را به مسأله ی طاعت پیوند می زند و می فرماید:
« و الله لا یکون عالم جاهلاً أبداً، عالماً بشیءٍ و جاهلاً بشیءٍ، - ثمّ قال: الله أجلّ و أعزّ و أعظم و أکرم من أن یفرض طاعة عبد یحجب عنه علم سمآئه و أرضه - ثم قال: لا یحجب ذلک عنه» (1)
ضرورت علم و آگاهی امام منحصر در آگاهی های مربوط به مدیریت عمومی جامعه نیست؛ بلکه شئونات امام نسبت به دین و دنیای انسان ها مقتضی برخورداری از دانش های مربوط به آن است؛ از این رو شیعه معتقد است علم امام شبیه علم پیامبر است و آیات و روایات فراوانی از فریقین هم بر این تبیین دلالت می نمایند. (2) پس از پذیرش و روشن شدن ضرورت علم الهی امام، این سؤال مطرح می شود که وسایط و ابزار حصول علوم ویژه ( خدادادی و علم لدنی) امام چیست؟

مجاری علم امام

مجاری علم امام ( علم امام از کجا می آید) را می توان در سه گروه دسته بندی کرد:
1- عنایت خداوند متعال یا علوم بی واسطه؛
2- علوم انتقالی از پیامبر صلی الله علیه و آله؛
3- علوم ایصالی به واسطه ی روح و ملک.
موارد دوم و سوم قسیم هم هستند؛ اما دسته اول را می توان مقدمه و سبب تحقّق دو دسته ی دیگر به شمار آورد؛ هر چند خود آن ها بالاستقلال، عامل تحقق معارف و علومی برای امام هستند - که در ادامه به تبیین چرایی آن می پردازیم - مبنای این جداسازی، محل صدور و طریق دریافت علم و عرضه کننده ی معرفت است؛ نه زمان یا مکان آگاهی امام (3) و یا نحوه و کیفیت دریافت. (4)
طبق مبنایی که از روایات به دست می آید، علم هر امامی به امام بعد از خود - به طور جامع - منتقل می شود. پس آگاهی یابی و معرفت امام علی علیه السلام - به عنوان جانشین اول پیامبر - از علوم نبوی به طریق عادی و غیر عادی و به گونه های گوناگون نتیجه بخش و ثمردهنده ی آگاهی تمامی ائمه علیهم السلام از آن علوم خواهد بود. گر چه در زمان این آگاهی یابی بیان روایات متفاوت است.
عناوینی که از احادیث به عنوان منابع علم امام به دست می آید و در این نوشته مورد بررسی قرار گرفته اند عبارتند از: روح القدس، جامعه، مصحف فاطمه علیها السلام، صحف و کتب انبیا، عمود نور، الف باب، تحدیث ( نقر و نکت)، قرآن، اسم اعظم. برخی از این عناوین با عناوین مشهور دیگری نیز هم پوشی دارند - که در ادامه به آن ها اشاره خواهد شد - از عناوین مطرح شده، عمود نور، مسأله ی تحدیث و مصحف فاطمه علیها السلام - از آن جهت که در اختیار ائمه علیهم السلام قرار گرفته - تحت قسم علوم ایصالی به واسطه ی روح و ملک قرار دارند. جامعه، صحف و کتب انبیاء، الف باب و علم به قرآن، تحت قسم علوم انتقالی از پیامبر صلی الله علیه و آله جا می گیرند. روح القدس و اسم اعظم را نیز می توان در قسم عنایات الهی مطرح نمود.

الف) عنایات و علوم بی واسطه

در ذیل عنوان عنایات و علوم بی واسطه دو موضوع روح القدس و اسم اعظم قرار می گیرند؛ موضوعاتی که واسطه ای مانند فرشته یا پیامبر در آن نقشی ندارند و به گونه ای، نقش مقدمه را دارند برای تحقق ذی المقدمه.

روح القدس

برای درک مسأله ی روح القدس ابتدا باید به این نکته توجه نمود که بنابر تصریح روایات، علم امام علمی انباشته شده از خواندن و شنیدن آن هم به صرف انتقال و وساطت نیست؛ (5) بلکه شهود و فهم به همراه آگاهی است که تعالی روحی ایشان آن را میسّر و فراهم می نماید؛ زیرا خاستگاه درک و فهم - مطابق روایات - روح و قلب است. (6)
روح القدس عنوانی است که بر کل مسأله ی علم و سرچشمه علم امام سایه می افکند؛ به تعبیر دیگر، روح القدس لازمه و شرط شیء برای تحقق و تبلور آگاهی و ایجاد مجاری علم برای امام است. این دیدگاه با بررسی گروه های برخوردار از روح القدس و تشریح مراد از روح القدس تبیین می گردد. از جمله برداشت های غلط درباره ی روح القدس و در نتیجه علم امام، ملک انگاری روح القدس است. در حالیکه مجموعه ی روایات مرتبط، بر این امر دلالت می کنند که روح القدس نیروی غیبی و مرموز الهی است که نشان گر مرتبه ای بلند و والا از مقام علمی و معنوی و دلیل بر قرب فراوان به پروردگار متعال می باشد. در روایات، روح القدس هم بر جبرئیل و حتی سایر ملائکه اطلاق می شود و همه ی انبیا بهره مند از آن دانسته شده اند. در توضیح این مطلب باید گفت که مقصود از روح القدس جایگاه و مرتبه ای برتر از روح الایمان است که مؤمن در آن حالت، جز حق نمی گوید و در دفاع از حق کوشاست؛ همچنان که ویژگی های روح القدس چنین دلالتی را می رسانند:
« وَ رُوحُ القُدُسِ لَا یَنَامُ وَ لَا یَغفُلُ وَ لَا یَلهُو وَ لَا یَزهُو وَ الأَربَعَهُ الأَروَاحِ تَنَامُ وَ تَغفُلُ وَ تَزهُو وَ تَلهُو»؛
« روح القدس نمی خوابد، غفلت ندارد، لهو ندارد؛ اما چهار روح دیگر می خوابند، دچارغفلت می شوند و لهو دارند».
از این رو خصیصه و ویژگی عام و مشترک میان دارندگان مقام روح قدسی، عصمت و دوری از لغزش و گناه کبیره است و به همین دلیل در روایات آمده که هر کس روح القدس با او باشد، هرگز گناه کبیره نمی کند: « و روح القدس من سکن فیه فإنّه لا یعمل بکبیرة أبدا» (7). ثمره تسدید، توفیق و تأییدی که روح القدس به همراه خود دارد، نلغزیدن، به خطا نرفتن و مؤدب شدن به آداب الهی است که همه ی این ها ریشه در معرفت و علم ( وَ بِهَا عَلِمُوا الأَشیَاءَ) (8) و رؤیت حقایق ( وَ رُوحُ القُدُشِ کَانَ یَرَی بِهِ) (9) و جایگاه آن - یعنی روح - دارد و نشان می دهد منشأ آن نتایج را باید در تعالی روحی جستجو نمود. در مجموع آنچه از روایات استفاده می شود آن است که روح القدس اعطایی از جانب خداوند، نیرو و توانی غیبی است که تحقق یا امکان تحقق اموری را به ارمغان می آورد.
برخی از احادیث که دلالت بر اعظمیّت روح از مقرب ترین فرشتگان الهی ( یعنی جبرئیل و میکائیل) می نمایند (10) و تعدادی از روایات که علاوه بر بیان این مطلب، بر اختصاصی بودن این روح به پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام تأکید دارند؛ در این روایات تصریح شده که روح القدس امری مختص به ایشان است و هیچ کس، حتی انبیای سابق، از آن بهره مند نیستند. (11) این احادیث با توجه به روایاتی که از برخورداری همه ی انبیا و فرشتگان از روح القدس خبر می دهند، می توانند از ادله ی ذو مراتب بودن و وجود تشکیک در مقام روح القدسی باشند که بالاترین مرتبه ی وجودی آن به پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام اعطا شده است؛ (12) مقامی که در تبیین آن از برتر بودن نسبت به جبرائیل و میکائیل سخن رفته است. فیض کاشانی رحمه الله ذیل روایات روح مخصوص پیامبر اعظم الشأن و ائمه علیهم السلام احتمال ذو مراتب بودن روح القدس را نیز مطرح می نماید؛ (13) از این رو تمام آگاهی ها و علوم امام علیه السلام ریشه در بهره مندی ایشان از روح قدسی و مطهری دارد که خداوند به او عطا می نماید.
با پذیرفتن این مطلب که نتیجه ی روح قدسی علم و معرفت است - که روایاتی نیز بر آن دلالت داشتند - باید گفت که دو اثر بر این روح قدسی و پاک مترتب اند:
- علم و معرفتی که روح القدس بدون واسطه، آن ها را کسب و مزین به آگاهی از آن می شود؛ به تعبیر دیگر، به همراه بهره مندی از روح القدس این آگاهی ها هم برای دریافت کننده ی روح وجود یافته است.
- علم و معرفتی که ممکن است واسطه هایی الهی در رسیدن و بهره مندی روح القدس به آن ها نقش داشته باشند؛ مانند وحی و جبرئیل یا آگاهی و دانش کامل از حلال و حرام و نقش پیامبر صلی الله علیه و آله در آن. (14)

اسم اعظم

اسم اعظم عنوانی است که برخی روایات برای بیان سرچشمه ی علم امام و آگاهی ها و توانایی های او به آن اشاره دارند. در روایات، یکی از ویژگی های پیامبر و اهل بیت علیهم السلام بهره مندی کامل تر از اسم اعظم الهی بیان شده است. روایات در این نکته مشترکند که اسم اعظم پروردگار هفتاد و سه حرف دارد: « اسم الله الاعظم ثلاثه و سبعون حرفاً» (15). همچنین روایات در این مطلب مشترک اند که بهره مندی خاتم المرسلین و خاندان ایشان از اسم اعظم، کامل تر از سایر انبیا و اوصیاست؛ یعنی آگاهی به هفتاد و دو حرف، به ایشان عطا شده است. (16)
در احادیث، اعمال و رفتار خارق العاده ی عیسی بن مریم علیه السلام که قرآن به آن ها اشاره دارد و همچنین واکنش آصف به درخواست سلیمان برای احضار تخت بلقیس، ثمره و نتیجه ی عطا شدن اسم اعظم به ایشان دانسته شده است؛ (17) لذا نباید تصور کرد که مراد از اسم اعظم، صرفاً لفظ یا کلمه ای مانند سایر کلمات رایج باشد؛ بلکه مراد حقیقت عظمی است که حقایق متعددی را در بر می گیرد؛ به تعبیر دیگر، واقعیت های متعددی تشکیل دهنده ی اسم اعظم الهی هستند. علامه طباطبایی رحمه الله نیز معتقد است اسم اعظم از قبیل الفاظ و یا مفاهیمی که الفاظ بر آنها دلالت می کنند نیست و اعتقاد به اینکه اسم اعظم ترکیبی از حروف لفظی باشد، سخن صحیحی نمی باشد. (18)

ب) علوم انتقالی از پیامبر

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان سرچشمه ای برای علم امام شناخته می شود که علوم و معارف گوناگون و مخصوصی را به جانشینان پس از خود انتقال داده است؛ در این قسمت به بیان موارد این مسأله می پردازیم.

قرآن

قرآن آخرین کتاب تشریع خداست که به برترین خلق خدا و خاتم پیامبران نازل گشت و خود را ( تبیاناً لکلّ شیءٍ) معرفی نمود؛ اما آیا آگاهی از قرآن به افراد خاصی عطا شده است؟ یعنی ابتدا باید به این سؤال پاسخ گفت که آیا قرآن دارای علوم ویژه و مخصوصی است که دست همه ی انسان ها در رسیدن به آن معارف باز نیست؟
برخی از آیات قرآن تصریح دارند که علم و آگاهی از قرآن به گروه خاصی عطا شده است: ( بل هو آیات بینات فی صدور الذین أوتوا العلم) (19) این گروه ( افراد خاصی که آیه به آن ها اشاره دارد) همان کسانی هستند که خداوند اطاعت و پیروی از ایشان را قرین اطاعت خود و پیامبرش قرار داده و پلیدی ها و انواع گوناگون و کوچک و بزرگ زشتی و رجس را از ایشان دور نموده است. گونه های تبیین ارتباط اهل بیت علیهم السلام با قرآن را می توان در موارد ذیل دسته بندی نمود:
1- روایاتی که قرآن را نیازمند به تفسیر می داند؛ توسط انسانی دانا که از تمامی آیات آن آگاه باشد. این دسته از روایات ضمن تبیین این نیاز، ائمه اطهار علیهم السلام را آگاهان و عالمان به قرآن معرفی می نمایند و جدایی میان قرآن و امام را نفی می کنند. (20)
2- برخی دیگر از روایات، با اشاره به آیاتی از قرآن که بر آگاهی عده ای ( خاص) به حقایق قرآن و تأویل آن دلالت می کنند - و البته در آن ها نامی از ایشان برده نشده - مصداق اکمل و اتم این روایات را اهل بیت علیهم السلام معرفی می نمایند و حتی در مواردی مصادیق این روایات را منحصر در اهل بیت علیهم السلام می دانند. آیاتی که در این مقام مورد استناد قرار گرفته اند عبارتند از: عنکبوت/ 49، بقره/121 و 269، رعد/ 43، آل عمران/7 و 18، نحل/43، انبیاء/7، دخان/32، فاطر/32، حدید/28 و انعام/19. در این روایات (21) ائمه با استناد به آیات مذکور، اهل بیت پیامبر علیهم السلام را آگاه از علم قرآن معرفی کرده و مردم را مأمور به پرسش و سؤال از ایشان نموده اند. در یکی از این روایات محمد بن یحیی از عبدالرحمان نقل می کند که امام باقر علیه السلام فرمود:
« انّ هذا العلم انتهی الی آی فی القرآن، ثم جمع اصابعه ثم قال: ( بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم) (22).
ایشان، سرچشمه ی علم الهی خود را قرآن و آشنایی با معارف و آیات الهی می دانند؛ امری که خداوند آن ها را از آن بهره مند نموده است.
ائمه علیهم السلام علت نیاز به مفسر و هادی به قرآن را وجود محکم و متشابه (23) و ناسخ و منسوخ در قرآن و لزوم آگاهی از زمان و مکان و شأن نزول آیات (24) بیان کرده اند و مردم را تشویق به پرسش از خودشان نموده اند. (25) به همین جهت روایات مسلمانان را از تفسیر به رأی به شدت پرهیز داده اند. از روایات می توان استفاده نمود که ائمه علیهم السلام علم تفسیر قرآن را از دیگران نفی ننموده اند؛ اما برای علم و آگاهی خود از تفسیر قرآن دو ویژگی را بر شمرده اند:
1- عمومیت و جامعیت آگاهی ایشان در برابر آگاهی برخی از بعضی از آیات ( یعنی نسبت به آگاهی ناقص دیگران)؛
2- متقن بودن تفسیر خود در برابر آگاهی ناصحیح و فهم نادرست و یا تفسیر ظنّی از قرآن. (26) بر این ادعا چند دلیل می توان اقامه کرد:
اوّلاً: روایاتی هستند که اهل بیت علیهم السلام و قرآن را عدل هم و جدا ناشدنی از یکدیگر می داند؛ (27) حدیث ثقلین (28) بهترین و متقن ترین سند این دسته از روایات است.
ثانیاً: در برخی روایات، خود ائمه علیهم السلام علم و آگاهی خویش از قرآن را الهی و به واسطه ی پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی می کنند؛ مانند این روایت:
« سلونی عن کتاب الله فوالله ما نزلت آیه من کتاب الله فی لیل و لا نهار و لا مسیر و لا مقام إلاّ و قد أقرانیها رسول الله صلی الله علیه و آله... فعلمنی تأویله و تنزیله». (29)
ثالثاً: همانطور که قرآن کریم خود، از وجود تأویل برای آیاتش خبر می دهد، روایات نیز این حقیقت را بازگو می کنند؛ در روایات از این مسأله بیشتر به « بطن» یا « بطون» یاد شده است؛ (30) البته در روایات اهل سنت بیشتر با تعابیری چون « سبعه احرف» و « تأویل کتاب» بیان شده است. (31)

مصحف علی علیه السلام

در زمان حیات حضرت رسول صلی الله علیه و آله و پس از آن، تدوین قرآن که با نام مصحف صورت می گرفت، امری رایج بوده است؛ به گونه ای که نام (23) صحابی که دارای مصحف بوده اند ثبت شده است. (32) در روایات از قرآنی به نام مصحف علی علیه السلام نام برده شده است که علاوه بر ترتیبی ویژه، توضیحاتی نیز نسبت به آیات قرآن دارد. ویژگی های این مصحف را می توان به دو گروه تقسیم کرد:
الف) ویژگی های کلی: شامل تمام قرآن بوده است؛ کتابت آن به دست امیرالمؤمنین علیه السلام صورت پذیرفته است؛ قرآن مذکور در بین دو لوح جمع شده است؛ شامل مطالبی ذیل آیات بوده است؛ بر اساس صحیفه های نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و به دستور حضرت گرد آوری شد؛ برای استفاده ی مسلمانان تدوین شد؛ هر چند با عدم استقبال از طرف غاصبان خلافت مواجه شد. (33)
ب) ویژگی های خاص: تدوین آن بر اساس ترتیب نزول؛ ذکر ناسخ و منسوخ؛ اشتمال بر تأویل و تنزیل؛ بیان محکم و متشابه؛ تفصیل احکام؛ ذکر اسامی اهل حق و باطل؛ املای پیامبر و خط علی علیه السلام. (34)

جامعه

« جامعه» یکی از عنوان های مورد تأکید روایات درباره ی علم امام و نشانه ای از پیوند عمیق میان امامت و نبوت است. « جامعه» اثری از رسول خدا صلی الله علیه و آله خوانده شده است: « انما هو اثر عن رسول الله صلی الله علیه و آله (35)؛ همانا جامعه اثری از پیامبر صلی الله علیه و آله است».
ویژگی های جامعه در احادیث این گونه برشمرده شده اند:
- املای آن توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و نگارش آن توسط امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ به عبارت دیگر سخنان خصوصی پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است که به قلم امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته شده است.
- بر روی پوست شتر یا گوسفند نوشته شده است. (36)
- اندازه ی آن از نظر طول هفتاد ذراع ( به اندازه ی ذراع پیامبر صلی الله علیه و آله) است. (37)
- موضوع و محتوای آن با عبارت های نسبتاً متفاوتی در کتاب های حدیثی ثبت شده است: (38) « فیها کل حلال و حرام و کلّ شیء یحتاج إلیه النّاس حتّی الأرش من الخدش» (39). تعبیر « تمام نیازمندی های مردم» و « تمام حلال و حرام ها» نقطه ی تعارض گونه ی عبارات احادیث است با محتوا و موضوع جامعه. شواهد این گفتار عبارتند از:
الف) روایاتی که ائمه علیهم السلام را به دلیل داشتن جامعه، از فقها و بزرگان فقهی دیگر مذاهب و گروه ها برتر دانسته اند. در این روایات، ائمه علیهم السلام خود را با توجه به در اختیار داشتن و تمسک به جامعه بی نیاز و برتر از سایر فقها دانسته اند و علم فقهای دیگر نحله ها را، به علت عدم دسترسی به جامعه، علمی ناقص و آن ها را نیازمند به ائمه علیهم السلام معرفی نموده اند. (40)
ب) عبارت پایانی تقریباً تمام احادیث - که به اتفاق در تمام این روایات به یک مضمون آمده - طرح مسأله ی جریمه ی خدشه را بیان می کنند؛ این مسأله نشان می دهد که محتوای این صحیفه یا کتاب شامل تمام مسائل فقهی مورد نیاز مردم است؛ زیرا اجماع احادیث بر این مثال و نیاوردن مثالی از علوم دیگر می تواند قرینه ای باشد بر اینکه محتوای جامعه، شامل تمامی ابواب و مسائل احکام و عبادات است؛ نه چیزی دیگر؛ و گرنه لازم بود جزئی ترین مسأله از علوم و موضوعات دیگر نیز حداقل در برخی روایات ذکر شوند.
ج) در برخی احادیث، قطعات و جملاتی از جامعه بیان شده اند که ملاحظه و دقت در آن ها - که تنها بازگویی مسائلی چند از احکام و عبادات است - نشان دهنده ی محتوای جامعه است. (41) این قرینه ها، نشان می دهند که محتوای اصلی و محوری مسائل جامعه را ابواب حلال و حرام در بر گرفته است. البته قرینه های متعدد دیگری را نیز می توان بر این تعداد افزود.

ألف باب

روایات مشهور به « ألف باب»، از روایات پر تعدادی هستند که یکی از منابع و مجاری علوم ائمه علیهم السلام را تبیین می کنند. در مناقب آمده است که ابن بابویه در خصال از 24 طریق و صفار در بصائر الدرجات از 66 طریق این خبر را روایت نموده اند. (42) در کتب اهل سنت نیز این روایت نقل شده است. (43) بر خلاف سایر مجاری علوم اهل بیت علیهم السلام که غالباً در زمان امام باقر علیه السلام و به صورت گسترده تر در زمان امام صادق علیه السلام تبیین گردیده اند، روایات « الف باب» در موارد متعددی از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام و برخی از صحابه و تعدادی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان و نقل شده است. همه ی روایاتی که در این زمینه وارد شده اند، انتقال دهنده ی علوم را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دریافت کننده ی آن ها را حضرت امام علی علیه السلام بیان نموده اند.
روایت اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت می کند که ابواب تعلیمی به آن حضرت توسط پیامبر اکرم ( صلوات الله علیها و آلهما)، شامل حلال و حرام الهی و آگاهی هایی نسبت به گذشته و آینده است؛ هر چند باید ادعا نمود طبق روایات، تعلیمات پیامبر صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام منحصر به این امور نبوده است. (44) از این روایت استفاده می شود که هزار باب علم، منحصر به علم حلال و حرام نیست؛ بلکه علومی گسترده را شامل می شود. (45)
از نکات دیگری که روایات به آن اشاره نموده اند، آشکار شدن و ظهور تنها یک باب یا دو باب از آن ابواب است. (46) این امر نیز دلیلی است بر گستردگی و عظمت این ابواب. (47) ابن عباس که راوی روایت « ألف باب» در چند مورد است، (48) خود در عظمت این دانش و عجز نسبت به درک و فهم آن می گوید:
« سمعت من علی حدیثاً لم أدر ما وجهه و لم أنکره، سمعته یقول: ان رسول الله صلی الله علیه و آله أسر إلیّ فی مرضه فعلّمنی مفتاح ألف باب من العلم یفتح کل باب ألف باب». (49)
غزالی نیز در توصیف این دانش امیرالمؤمنین علیه السلام و طبیعی بودن و یا فوق طبیعی بودن آن، با پذیرش این روایت و صحیح دانستن آن، معتقد به الهی و لدنی بودن این معرفت و آگاهی است و با تجلیل و احترام از این امر یاد می کند. (50)
نکته ای که برخی علما و اندیشمندان را به تبیین و توضیح درباره ی روایت الف باب واداشته است، استدلال برخی از عامه و معتزله به صحت قیاس و اجتهاد با استناد به همین روایات است. این گونه برداشت باعث شده است علمای شیعه به تبیین مقصود و منظور روایات الف باب بپردازند. (51) درباره ی اینکه ابواب مترتب بر هر بابی از هزار باب چگونه محقق شده است، چهار دیدگاه مشهور از قدما مطرح است:
- توسط خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؛
- با تفکر و جستجوی حضرت علی علیه السلام؛
- هزار باب اصلی، نشانه های هزاران باب بوده اند؛
- شیوه ی حکم نمودن را به صورت اجمالی تعلیم داده است؛ (52)
هر چند با توجه به محتوا و شاکله ی موضوعات علم « ألف باب» در روایات بیان شده، می توان بیش از یکی از این اقوال را متناسب با آگاهی و معرفتی که برای امیرالمؤمنین علیه السلام حاصل شده، صحیح دانست.

صحف انبیا ( جعفر ابیض)

آیه 133 سوره ی طه بیان گر این است که قرآن از حقایق کتب آسمانی گذشته خبر می دهد. (53) آیه ی مذکور از آگاهی غیبی و الهی پیامبر صلی الله علیه و آله از صحف اولی خبر می دهد و قرآن را مشتمل بر عقاید حق و اصول احکامی که تمامی پیامبران بر آن اجماع و اتفاق داشتند معرفی می کند و این امر را بینه و شاهدی برای حقانیت قرآن و ادعای پیامبر می داند. (54) مفسرین مراد از صحف اولی را تورات و انجیل و سایر کتب آسمانی بیان نموده اند. (55)
روایات فراوانی دلالت می کنند که علم هر پیامبری به پیامبر پس از خود و اوصیای او منتقل می گردد. از این انتقال، به « ارث رسیدن» و « ارث بردن» تعبیر شده است. (56) طبق روایات، این انتقال علم، تنها مخصوص به علوم مکتوب نیست؛ بلکه علمی که با آدم ابوالبشر به زمین آمد، علمی ماندگار و باقی در زمین است که به انبیا و ائمه علیهم السلام به ارث رسیده است. (57)
کتاب های آسمانی پیامبران گذشته مانند تورات، زبور، انجیل و صحیفه هایی مثل صحف موسی و ابراهیم علیهم السلام از جمله ی مکتوبی هستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واسطه ی انتقال آن به امام علی علیه السلام و هر امامی واسطه در انتقال به امام بعدی است. (58) از این کتاب ها و صحیفه ها در برخی روایات با عنوان مختصر « جفر ابیض» یاد شده است. طبق برخی روایات، « جفر ابیض» شامل: زبور، تورات، انجیل و صحیفه های موسی و ابراهیم علیهم السلام است. برخی روایات مصحف فاطمه علیها السلام را نیز ذیل این عنوان نام برده اند. (59) در برخی دیگر از روایات، تمام کتاب های الهی قبل از تورات و انجیل زیر مجموعه ی جفر ابیض قرار گرفته اند. (60) همچنین برخی روایات با عنوان « جفر» ( بدون صفت ابیض)، سلاح و کتب رسول الله صلی الله علیه و آله و مصحف فاطمه علیها السلام را مشمول عنوان جفر بیان نموده اند. (61) از روایات استفاده می شود که آن صحیفه ها حاوی مطالبی ارزشمند و در برگیرنده ی مبانی و دلایل معارف الهی بوده اند. (62) همچنین در روایات بیان شده که ولایت امیرالمؤمنین در تمام صحف انبیا مکتوب است؛ (63) همان گونه که شواهدی از کتب انبیای سابق روایات بر این امر دلالت دارند. (64)
شاید بتوان گفت که عنوان جفر ابیض شامل دو دسته از کتب است: دسته ای که قابل مشاهده بودند؛ به گونه ای که آگاهان به زبان آن کتاب می توانستند آن را قرائت کنند و مطالب آن را درک نمایند؛ مانند تورات و انجیل که اکنون نیز موجودند. (65) دسته ی دیگر، نوشته هایی هستند که به صورت رمز و اشاره بوده اند.
به هر حال از روایات چنین برداشت می شود که جفر ( کتب و صحف انبیا) شامل علم گسترده و فراوانی بوده است. ابوعبیده از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت در پاسخ به سؤالی درباره ی جفر فرمود: « هو جلد ثور مملوّ علماً» (66). آگاهی و اطلاع ائمه علیهم السلام از مضمون و محتوای کتب انبیا به گونه های مختلفی بیان شده است. (67)
شاید علل نیاز آگاهی امام از علوم انبیای سابق، علاوه بر مشتمل بودن آن کتب بر حقایق و هدایت های الهی - همان گونه که قرآن تورات را با عنوان هدایت می خواند (68) - نیاز سایر امتها یا اثبات حقانیت دین خاتم المرسلین با کمک نشانه ها و دلایلی از کتب انبیای سابق باشد. (69) نشانه ی این دیدگاه علاوه بر تصریح آیات (70)، بروز و ظهور این حقایق از زبان امامانی است که شرایط و امکانات لازم را برای تبیین این امور به دست آورده اند.

ج) علوم با واسطه ملک

یکی از راه ها و مبادی دانش ائمه علیهم السلام ارتباط ملائکه با ایشان است. در این بخش نشان خواهیم داد که ارتباط ملائکه با انسان های برجسته پس از پیامبر صلی الله علیه و آله پایان نیافته؛ بلکه ضرورتی است که استمرار بخش برنامه ی نظام هستی، به ویژه خلقت انسان می باشد؛ هر چند جهت این ارتباط تغییر نموده و آن ارتباط وحیانی ای که جبرئیل برای انزال شریعت و قرآن با پیامبر صلی الله علیه و آله داشت، پایان یافته است.

مصحف فاطمه علیها السلام

ذکر مصحف فاطمه علیها السلام در شمار علوم با واسطه ی ملائکه برای ائمه علیهم السلام - با وجود اینکه حضرت زهرا علیهم السلام نیستند - به دو دلیل است؛ یکی تأکید روایات به معرفی این مصحف به عنوان منبع علم امام و دیگری نقش امیرالمؤمنین علیه السلام در شکل گیری و پدید آمدن آن مصحف. در چگونگی شکل گیری مصحف فاطمه علیها السلام در احادیث آمده است: رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و دوری جسمی حضرت زهرای مطهره از ایشان، حزن و اندوهی فراوان برای آن بانوی بزرگ ایجاد نموده بود؛ از این رو ملکی ( جبرئیل امین علیه السلام) (71) به جهت عرض تعزیت و آرامش روحی حضرت فاطمه علیها السلام و خبر آوردن از جایگاه پدرشان و آگاهی دادن ایشان از آنچه برای ذریه و فرزندانشان اتفاق خواهد افتاد، به طور مکرر - به دستور الهی - به خدمت آن بانوی معظم می رسید (72) و کلماتی از جانب خدا (73) به آن حضرت القا می نمود. (74) عبارت روایت این گونه است:
« فقال لها إذا أحست ( أحست) بذلک و سمعت الصوت، قولی لی فاعلمته فجعل یکتب کل ما سمع حتی أثبت من ذلک مصحفاً»؛ (75)
« [ پس امام علی علیه السلام ] به او فرمود: آن گاه که احساس کردی آن را و صدا را شنیدی، به من بگو؛ پس من او را آگاه کردم. از آن به بعد او می نوشت هر آنچه می شنید [ از من] تا اینکه مصحفی از آن نوشته ها پدید آمد».
از این عبارت استفاده می شود که رؤیت و معاینه ی ملک صورت نمی گرفته - نه از جانب حضرت زهرا و نه امام علی علیه السلام -؛ بلکه احساسی بوده که به همراه آن مطالبی از طریق صدا شنیده می شده است؛ همان گونه که روایت ابی حمزه از امام صادق علیه السلام کل این عبارت را در جمله ی « انما هو شیء القی علیها» (76) تعبیر و خلاصه نموده است.

خصوصیات و محتوای مصحف

1- الفاظ و عبارات مصحف از صدای ملکی که حضرت فاطمه علیها السلام می شنیده، شکل گرفته است؛ پس املا کننده ی کلمات به حضرت زهرا علیها السلام ملک (جبرئیل) و املا کننده ی آنها به امام علی حضرت فاطمه مرضیه علیها السلام بوده است. (77)
2- نگارش مصحف توسط امیرالمؤمنین علیه السلام صورت گرفته؛ پس مصحف به خط ایشان بوده است. (78)
روایاتی که به تبیین محتوا و موضوع اصلی مصحف پرداخته اند را می توان به دو گروه تقسیم نمود: - روایات سلبی: آنچه در روایات سلبی بالاتفاق ذکر گردیده، داخل نشدن آیه یا مطالبی از قرآن کریم در مصحف فاطمه ی علیها السلام است؛ این مفهوم با کمی اختلاف در تعابیر متعددی آمده است. (79)
-روایات اثباتی: این روایات، به بیان موضوع و محتوای اصلی و گاه جزئیاتی از مسائل مطرح شده در مصحف می پردازند؛ مانند: « یخبرها عن أبیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها» (80) در نتیجه مصحف شامل آگاهی و اخباری از آینده نسبت به ائمه و فرزندان حضرت زهرا علیها السلام و پادشاهان و حاکمان و نیز بیان حوادثی است که سرانجامش استخلاف ائمه و فرزندان فاطمه علیها السلام بر روی زمین خواهد بود. (81)

تحدیث ( نکت و نقر) و الهام

محدث کسی است که فرشته با او سخن می گوید؛ بدون آنکه پیامبر باشد و یا آنکه فرشته را ببیند. همچنین به کسی « محدث» گفته می شود که در او دانشی به طریق الهام و مکاشفه از مبدأ اعلی ایجاد شود یا آنکه در قلبش حقایقی پدید آیند که بر دیگران مخفی اند. (82) برخی روایات به تقسیم بندی علم و دانش ائمه علیهم السلام پرداخته اند و علوم ایشان را به سه وجه یا گروه تقسیم نموده اند. هر چند روایات، اتحادی در نام گذاری عناوین این سه وجه ندارند، اما با توجه به تفسیر و معنایی که از هر یک از این سه عنوان در روایات مطرح شده است، می توان مقصود و معیار تقسیم علم امام را به دست آورد. دقت در روایات نشان می دهد که علم امام با توجه به معیار زمان مورد تقسیم بندی قرار گرفته است؛ از همین رو علوم امام را با ملاحظه ی مجموعه ی این روایات می توان به « آگاهی از گذشته»، « آگاهی از حال» و «آگاهی از آینده» تقسیم بندی نمود.
علم روزانه یا به تعبیر روایات، « حادث»، که آگاهی از زمان حال است، در عنوان و یا تفسیر هر دو دسته ی اصلی روایات با تعبیر «نکت ( یا قذف) فی القلوب و نقر فی الاسماع» بیان شده است. در روایات، « نکت و نقر» از مجاری علم امام به حوادث حال دانسته شده است. انجام دهنده ی نکت و نقر نیز - در روایات - ملائکه معرفی شده اند. (83) همچنین در روایات، نکت در قلب، نشانه ی محدث بودن معرفی شده است. ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند: « کان علی علیه السلام محدثاً». او می پرسد؛ نشانه ی محدث بودن چیست؟ حضرت می فرماید: « یأتیه الملک ینکت فی قلبه کیت کیت؛ (84) ملک می آید و در قلبش چیزی می افکند». شنیدن کلام ملائکه با نقر در اذن به یک معناست؛ زیرا در روایات دیگر، این دو در تفسیر هم به جای یکدیگر به کار رفته اند. (85)
با توجه به آنچه بیان شد، هم پوشی و تساوی مفاهیمی مانند نقر و نکت و الهام که در برخی دیگر از روایات بیان شده روشن می شود؛ زیرا در تعریف الهام آمده است: مطلبی که در قلب امام آشکار و درک می گردد الهام نامیده می شود یا آنچه امام با گوش خود درک می کند و می شنود؛ که حدیث ملائکه نامیده شده و به واسطه ی ملک تحقق می یابد. (86) این گونه آگاهی که مربوط به امور حادث، روزانه و لحظه به لحظه است از طرف ائمه علیهم السلام به عنوان برترین علم و آگاهی امام معرفی شده است. (87) این مصدر و مجرای علم، موجب ازدیاد علم امام علیه السلام دانسته شده است: « إنّا لنزداد فی اللیل و النهار و لو لم نزد لنفد ما عندنا» (88). این روایات دلالت دارند که علم به قرآن و کتب انبیای گذشته و علومی مانند آن، آگاهی هایی هستند که برای امام با تحقق امامت متحقق می شوند. (89)
اما حیطه ی وظایف و شئون امام، ملزوماتی دارد و لازمه ی گستره ی قلمرو ولایت الهی امام، گسترش آگاهی و علم اوست و این تلازمی عقلی است. صفوان در این باره از امام صادق علیه السلام نقل می کند: « إن الله أجل و أعظم أن یحتج بعبد من عباده ثم یخفی عنه شیئاً من آخبار السماء و الأرض» (90)؛ امام باقر علیه السلام با اینکه علم غیب امام را نفی می نماید، اما تصریح دارد که علم امام علمی الهی است که حصول و دسترسی به آن برای دیگران ممکن نیست و این علمی که با توجه و عنایت الهی برای امام حاصل می شود را تحدیث مداوم معرفی می کند. (91) با توجه به آنچه بیان شد، معلوم می شود مراد روایاتی که راوی از چیزی که نزد امام نیست سؤال می کند - که چگونه از آن آگاه می شود - کدام علم و آگاهی است؛ این علم شامل علم به شریعت و حلال و حرام نیست. (92) تشبیه آنچه برای ائمه علیهم السلام صورت می گیرد برای اولیایی که پیامبر نبودند، همچون خضر و ذی القرنین - در روایات - نیز مؤیدی است بر آنکه در مسأله نکت و نقر در قلب و گوش، موضوع احکام و شریعت مطرح نیست.

عمود نور

یکی از مجاری علم و آگاهی امام طبق برخی روایات، « عمود نور» است که با عناوین دیگری مانند « مصباحی از نور» یا « مناری از نور» نیز ذکر شده است. روایات ذیل این عناوین، همگی در یک نکته اشتراک و اتحاد دارند - هر چند در ذکر عنوان، زمان یا تعبیر از این فعل، اختلاف و تفاوت هایی در عبارات روایات وجود دارد -؛ این امر مشترک، ارتباط عمود یا منار یا مصباح نور با اعمال بندگان و خلایق است. به تعبیر دیگر به طور قطع می توان ادعا نمود روایات این باب، می خواهد از آگاهی امام نسبت به کنش، رفتار و اعمال انسان ها خبر بدهد. از این رو ثمره و نتیجه ی وجود عمود نور برای امام، مشاهده و توان دیدن اعمال انسان هاست.
عمود نور امری جدا از امام نیست؛ بلکه ویژگی و توانی در امام است که خداوند آن را برای احتجاج بر خلقش برای امام فراهم نموده است؛ مانند روایتی که پس از اشاره به وجود منار نور می فرماید: « فبهذا یحتج الله علی خلقه». علامه مجلسی رحمه الله ذیل این روایت، ضمیر اشاره ی منفصل « هذا» را به خود امام بر می گرداند که صحیح هم همین است. (93) با توجه به این جمله، اگر منار یا عمود نور را امری جدا از امام بدانیم، احتجاج الهی به امام صحیح نخواهد بود. علامه مجلسی ذیل روایات عمود نور چندین احتمال برای عنوان عمود نور مطرح می کند. (94)
مراد از عمود نور را روایتی صحیح (95) از امام رضا علیه السلام به روشنی بازگو می کند؛ یونس بن عبدالرحمان برای یاران خود نقل می کند که امام به من فرمود:
« توچه می گویی؟ آیا منظور عمودی از آهن است (96) که برای صاحب (امام) تو برافراشته می گردد؟». من گفتم: نمی دانم. امام فرمود: « بلکه مراد از عمود نور، ملک است که در هر شهری موکل است و خدا به وسیله ی او اعمال بندگان آن شهر را بلند و نمایان می کند».
روایت با صراحت، عمود نور را به ملک تفسیر می کند. به گفته ی علامه مجلسی در مرآة العقول، نامیده شدن ملک با عنوان عمود، استعاره است؛ گویی ملک عمودی از نور است که امام در آن نظر می کند. همچنین ممکن است این تشبیه به این دلیل صورت گرفته که اعتماد امام در کشف امور، به ملک است. (97)

نتیجه گیری

با توجه به مبادی و سرچشمه های متعدد علم امام و نیز الهی و غیر طبیعی بودن آن ها، ثابت می گردد که علم امام، علمی ویژه است و این امر، ادعای انحصار مرجعیت علمی برای ائمه علیهم السلام را ثابت می نماید.
علم امام سرچشمه های متعددی دارد و متناسب با محتوا و موضوع دانشی که به امام انتقال می یابد در زمان و مکان خاصی محقق می گردد. محتوای دانشی که هر کدام از منابع در اختیار امام قرار می دهد، نشان دهنده ی آن است که علم امام به شریعت و احکام از طریق پیامبر است؛ دو منبع « جامعه» و « الف باب» بیانگر این مطلب هستند. « تحدیث» و منابع دیگر علم امام، به مسائل دیگر مربوط می شوند.
ارتباط الهی با امام پس از ختم نبوت استمرار دارد و این مهم در راستای تحقق بخشی به هدف هدایت انسان است. این دانش افزایی برای امام، خللی در مسأله ی خاتمیت ایجاد نمی کند، زیرا محتوا و مضمون آنچه امام فرا می گیرد با آنچه پیامبر مسئولیت آن را بر عهده دارد، از جهاتی متفاوت است؛ دریافت شریعت شأن ویژه ی پیامبر است؛ هر چند تبلیغ و انتشار آن پس از دریافت، از شئون خاص وی نیست.
منابع :
قرآن کریم
آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق علی عبدالباری عطیة، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشم، 1381ق.
ابن بابویه، کمال الدین، قم، دارالکتب الإسلامیه، 1395ق.
ــــــــــــــــ ، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403ق.
ـــــــــــــــــ ، الأمالی، تهران، کتابخانه اسلامیه، 1362ش.
ـــــــــــــــ ، کتاب من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1413ق.
ـــــــــــــــ ، علل الشرائع، قم، مکتبة الداوری، بی تا.
ابن طاوس، سید علی بن موسی، جمال الأسبوع، قم، رضی، بی تا.
ـــــــــــــ ، سعد السعود، قم، دارالذخائر، بی تا.
ـــــــــــــ ، مهج الدعوات، قم، دارالذخائر، 1411ق.
ـــــــــــــ ، الطرائف، قم، خیام، 1400ق.
ـــــــــــــ ، الامان، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1409ق.
امینی، محمد حسین، الغدیر، تهران، بنیاد بعثت، بی تا.
ایازی، محمدعلی، مصحف امام علی علیه السلام، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380 ش.
بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تحقیق قسم الدراسات الإسلامیة مؤسسة البعثة قم، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.
برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دارالکتب السلامیة، 1371ق.
حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، تهران، مؤسسه چاپ و نشر، 1411 ق.
حسینی استرآبادی، سید شرف الدین، تأویل الآیات الظاهرة، قم، جامعه مدرسین، 1409ق.
دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغة، قم، طلوع مهر، 1385ش.
رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، تحقیق دکتر جعفر یاحقی و دکتر محمد مهدی ناصح راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی، 1409 ق.
سبحانی، جعفر، « شناخت»، مجله مکتب اسلام، ش1.
سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، قم، الهادی، 1415ق.
سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق.
شریف لاهیجی، محمدبن علی، تفسیر، تحقیق میرجلال الدین حسینی ارموی ( محدث)، تهران، داد، 1373ش.
شاکر اشتیجه، محمدتقی، منابع علم امام و پاسخ گویی به شبهات پیرامون آن، ( پایان نامه ارشد، دانشکده علوم حدیث قم) 1390ش.
ــــــــــــــ ، و قیوم زاده، « چیستی روح القدس و آثار آن»، فصلنامه اندیشه نوین دینی، ش30، پاییز 1391ش.
ـــــــــــ ، و رضا برنجکار، « مصحف فاطمه علیها السلام و پاسخ گویی به شبهات پیرامون آن»، فصلنامه پژوهش های اعتقادی کلامی، ساوه، پاییز 1391ش.
صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی، 1404ق.
طبری، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، قم، دارالذخائر، بی تا.
طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد، مرتضی، 1403ق.
طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری، تهران، دارالکتب الإسلامیة، بی تا.
طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم، دارالثقافة، 1414ق.
ـــــــــــــــــ ، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، 1411ق.
ـــــــــــــــــ ، رجال کشی ( اختیار معرفة الرجال)، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348ش.
عاملی کفعمی، ابراهیم بن علی، البلد الأمین، چاپ سنگی.
عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1409ق.
عیاشی محمد بن مسعود، تفسیر، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق.
فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، قم، رضی، بی تا.
فیض کاشانی، ملاحسن، تفسیر الصافی، تحقیق حسین اعلمی، تهران، الصدر، 1415ق.
ـــــــــــــ ، الوافی، تحقیق سید ضیاء الدین علامه، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام، 1406ق.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، قم، مؤسسه دارالکتب، 1404ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1365ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
ــــــــــــــ ، مراة العقول، تحقیق سید هاشم رسولی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1404ق.
مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق.
نهج البلاغه، قم، دار الهجره، بی تا.
مازندرانی، ملاصالح، شرح اصول الکافی، با تعلیقات محقق شعرانی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1388ق.
مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1424ق.
مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413ق.
ــــــــــــ ، الأمالی، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413ق.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1374ش.
نباطی، بیاضی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، نجف، کتابخانه حیدریه، 1384ق.

پی نوشت ها :

1. کلینی، کافی، 262/1؛ صفار، بصائر الدرجات، 124.
2. از آیات: احزاب/33، نساء/59، انبیاء/7، نحل/43، آل عمران/103، توبه/119، رعد/43، واقعه/77 تا 79، عنکبوت/49 و فاطر/31 تا 33؛ روایاتی مانند: کساء، ثقلین، مدینة العلم، سفینه، امان، علی علیه السلام، مع الحق و... ( ر.ک رضوانی، مرجعیت دینی اهل بیت علیهم السلام 31-235؛ تسخیری، مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام، 15-30.
3. اشاره به روایتی که علم امام را سه نوع ماضی، غابر، و حادث می داند ( که در ادامه مطلب خواهد آمد).
4. اشاره به حالت خواب، بیداری یا عالم سابق یا این عالم و بر قلب امام یا دیدن و شنیدن و...
5. کلینی، کافی، 273/1.
6. همان، 97/1؛ ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، 379/1؛ نهج البلاغه، 495.
7. صفار، بصائر الدرجات، 447.
8. کلینی، کافی، 281/2.
9. همان، 272/1.
10. برقی، محاسن، 314/2؛ عیاشی، تفسیر، 317/2؛ استرآبادی، تأویل الایات الظاهرة، 536؛ صفار، بصائر الدرجات، 461، 462 و 464.
11. کلینی، کافی، 273/1؛ صفار، همان، 460.
12. مازندرانی، شرح اصول الکافی، 66/6 و 69.
13. فیض کاشانی، وافی، 630/3.
14. برای مطالعه بیشتر ر.ک: قیوم زاده، « چیستی روح القدس و آثار آن»، فصلنامه اندیشه نوین دینی، ش30.
15. کلینی، کافی، 230/1.
16. همان، 230/1؛ صفار، بصائر الدرجات، 208، 209 و 212؛ طبری، دلائل الإمامه، 219.
17. کلینی، کافی، 230/1؛ طبری، همان؛ صفار، همان، 208، 209 و 212.
18. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 363/15.
19. عنکبوت/49؛ همچنین ر.ک: آل عمران/7؛ رعد/43.
20. طوسی، امالی، 478 و ص 506.
21. برای دیدن روایاتی که به این آیات اشاره دارند ر.ک:مجلسی، بحارالانوار، 172/23، 173، 174، 176، 177، 189، 191، 192، 200، 193، 202 و 203، 204 و 101/89؛ کلینی، کافی، 257/1؛ حسکانی، شواهد التنزیل، 135/1، 400-405 و 432-437 و 155/2-156 و 308-310.
22. صفار، بصائر الدرجات، 206؛ عاملی، وسائل الشیعه، 199/27؛ مجلسی، همان، 203/23.
23. قمی، تفسیر، 451/2.
24. مجلسی، بحارالانوار، 88/89؛ صفار، بصائر الدرجات، 136؛ عیاشی، تفسیر، 14/1.
25. قمی، تفسیر، 2/1؛ کلینی، کافی، 60/1 و 300/5؛ مجلسی، بحارالانوار، 190/36؛ حسکانی، شواهد التنزیل، 41/1.
26. برای اطلاع بیشتر ر.ک: ابن بابویه، امالی، 276؛ طوسی، امالی، 170؛ کلینی، کافی، 64/1 و 213؛ طبرسی، احتجاج، 82/1 و 261؛ ابن بابویه، کمال الدین، 284/1؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، 581 و 624 و 802؛ عیاشی، تفسیر، 16/1؛ صفار قمی، بصائر الدرجات، 194.
27. طوسی، امالی، 479.
28. کلینی، کافی، 293/1 و 414/2.
29. طوسی، امالی، 523؛ کلینی، همان، 64/1 و 224 و 442/7؛ صفار، بصائر الدرجات، 47 و 513؛ عیاشی، تفسیر، 17/1 و 15/1؛ مجلسی، بحارالانوار، 79/89، 81، 88 و 97.
30. عیاشی، همان، 2/1 و 11؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، 598/1؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، 769؛ مجلسی، بحارالانوار، 83/89 و 90.
31. برای اطلاع بیشتر ر.ک: سیوطی، درالمنثور، 6/2-8.
32. ایازی، مصحف امام علی علیه السلام، 70.
33. همان، 62-73.
34. همان، 81-142.
35. صفار، بصائر الدرجات، 139 و 146.
36. همان، 145 و 149.
37. همان، 153؛ کلینی، کافی، 241/1.
38. صفار، بصائر الدرجات، 142، 144 و 153؛ مجلسی، بحارالانوار، 22/26، 23، 25 و 41.
39. کلینی، کافی، 238/1؛ صفار، همان، 144، 148 و 151.
40. صفار، همان، 145، 157 و 161.
41. همان، 143، 145، 157، 158 و 165؛ کلینی، کافی، 241/1.
42. مناقب، 36/2.
43. حلی، نهج الحق، 240.
44. ابن بابویه، خصال، 647/2؛ صفار، بصائر الدرجات، 305 ( با کمی تفاوت).
45. ابن بابویه، همان، 651؛ صفار، همان، 306، 309 و 358؛ راوندی، خرائج و الجرائح، 746/2 ؛ ابن بابویه، همان، 644/2؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، 801.
46. ابن بابویه، همان، 645 و 650؛ صفار، همان، 307 و 308.
47. کلینی، کافی، 297/1.
48. نباطی، صراط المستقیم، 151/2.
49. سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، 801.
50. ابن طاوس، سعد السعود، 284؛ همو، طرائف، 136/1.
51. مجلسی، بحارالانوار، 129/40.
52. نباطی، صراط المستقیم، 209/3.
53. مکارم، تفسیر نمونه، 344/13؛ طباطبایی، المیزان، 240/14؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، 328/3.
54. آلوسی، روح المعانی 593/8؛ رازی، روض الجنان، 199/13؛ زمخشری، کشاف، 257/5.
55. طباطبایی، المیزان، 240/14؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، 328/3؛ آلوسی، همان، 593/8.
56. کلینی، کافی، 221/1-223 و 225.
57. همان.
58. همان، 223، 225 و 256؛ مجلسی، بحارالانوار، 20/26.
59. کلینی، همان، 240؛ صفار، بصائرالدرجات، 150.
60. طبرسی، احتجاج، 372/2؛ مفید، ارشاد القلوب، 186/2؛ طبرسی، إعلام الوری، 284؛ اربلی، کشف الغمة، 170/2؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، 210/1؛ راوندی، خرائج و الجرائح، 894/2.
61. صفار، بصائرالدرجات، 154؛ مجلسی، بحارالانوار، 45/26.
62. کلینی، کافی، 169/1؛ ابن بابویه، امالی، 589.
63. کلینی، کافی، 437/1؛ صفار، بصائرالدرجات، 72.
64. ابن بابویه، توحید، 180 و 417؛ کلینی، همان، ص 515.
65. صفار، بصائرالدرجات، 137 و 325؛ مجلسی، بحارالانوار، 186/26.
66. صفار، همان، 153؛ کلینی، همان، 241/1؛ مجلسی، همان، 41.
67. ابن بابویه، امالی، 341؛ صفار، بصائرالدرجات، 132-134، 340 و 341؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 366/1؛ مجلسی، بحارالانوار، 180/26.
68. مائده/44.
69. مفید، الارشاد، 306/2.
70. بقره/146؛ انعام/20.
71. کلینی، کافی، 241/1؛ صفار، بصائرالدرجات، 153؛ مجلسی، بحارالانوار، 43/26.
72. کلینی، همان، 240/1؛ صفار، همان، 157.
73. صفار، همان، 155.
74. همان، 159؛ مجلسی، بحارالانوار، 48/26.
75. همان.
76. صفار، بصائر الدرجات، 159.
77. همان، 153 و 156.
78. همان.
79. همان، 151، 153، 154، 156، 157 و 159.
80. کلینی، کافی، 241/1؛ صفار، بصائرالدرجات، 153.
81. شاکر و برنجکار، « مصحف فاطمه و پاسخ به شبهات پیرامون آن»، فصلنامه پژوهش های اعتقادی کلامی، پاییز 1391ش.
82. امینی، الغدیر، 68/5-78.
83. راوندی، خرائج و الجرائح، 830/2؛ اختصاص، 287 و 328؛ صفار، بصائر الدرجات، 324 و 368؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص 342.
84. راوندی، خرائج و الجرائح، 830/2؛ و در جواب این عبارت هم نقل شده: « یبعث الله ملکاً یوقر فی اذنه کیت و کیت و کیت» (مجلسی، بحارالانوار، 71/26).
85. مفید، ارشاد القلوب، 186/2؛ صفار، بصائرالدرجات، 232، 318، 324 و 373؛ مجلسی، همان، 60؛ طوسی، امالی، 407.
86. مفید، همان، 186/2؛ کلینی، کافی، 264/1؛ صفار، بصائر الدرجات، 318 و 368.
87. کلینی، همان، 264/1.
88. همان، 232 و 395.
89. همان، 464 و 465.
90. صفار، بصائرالدرجات، 125.
91. همان، 325؛ راوندی، خرائج و الجرائح، 831/2
92. طوسی، امالی، 408؛ صفار، بصائرالدرجات، 316.
93. کلینی، کافی، 387/1؛ صفار، همان، 432؛ مازندرانی، شرح اصول الکافی، 360/6.
94. مجلسی، بحارالانوار، 40/25.
95. همو، مرآة العقول، 268/4.
96. ملاصالح مازندرانی درباره این جمله امام علیه السلام می نویسد: « ذکر الحدید علی سبیل التمثیل و الا فقد یکون العمود من خشب و نحوه»( مازندرانی، شرح اصول الکافی، 364/6).
97. تسمیه الملک عموداً علی الاستعاره، کأنه عمود نور ینظر فیه الإمام أو لأن اعتماده فی کشف الأمور علیه ( مجلسی، مرآة العقول، 268/4).

منبع مقاله :
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی سال دوم تابستان 91